از ساعت ۱۲ تا ۸ تو خیابون بودم ظهر و شب رفتم مسجد ۲ ساعت هم پشت در پشت بوم بودم شب اینقدر حالم بد بود به ریس پیام دادم که من کار رو تو خونه انجام میدم خدا خواست اونم گفت هر جور راحتی ساعت ۱۱ شروع کردم رو میز کتابخونه بودم .همش با این فکر میکنم چقدر تاثیر بد داشته تو ذهنم با تو رابطه داشتن انگشت
تو ,ساعت ,شب ,رو ,میز ,همش ,کردم رو ,شروع کردم ,۱۱ شروع ,رو میز ,میز کتابخونه
درباره این سایت